سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
فراخ سینگى و بردبارى دست‏افزار سرورى است و سالارى . [نهج البلاغه]
 
امروز: پنج شنبه 103 آذر 22

یا او

وقتی صداش رو می شنوم یه چی می شم شبیه خر در چمن ...


 نوشته شده توسط مجنون در دوشنبه 88/1/17 و ساعت 4:8 عصر | نظرات دیگران()

بسم الله

کاش میدانستیم زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصل تن به قضا دادن و پژمردن نیست

زندگی جنبش و جاری شدن است

از تماشا گر آغاز حیات

تا بجائیکه خدا میداند


 نوشته شده توسط مجنون در دوشنبه 87/12/12 و ساعت 1:17 عصر | نظرات دیگران()

بسم الله

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی/جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

سه روز جنایت

 


 نوشته شده توسط مجنون در چهارشنبه 87/11/16 و ساعت 9:30 صبح | نظرات دیگران()

یا هو

رفتیم در کوچه معشوقه !

ای کاش سر می شکست !

تیر خلاص !

شرمنده ! خیلی شرمنده !

 


 نوشته شده توسط مجنون در یکشنبه 87/11/6 و ساعت 12:22 صبح | نظرات دیگران()

هوالمحبوب

عشق آمد کرد خانه خالی............... برداشته تیغ لاابالی
غم داد و دل از کنارشان برد.............. وز دل شدگی قرارشان برد
زان دل که به یکدیگر نهادند .............در معرض گفتگو فتادند

این پرده دریده شد ز هر سو.................... وان راز شنیده شد به هر کوی
کردند بسی به هم مدارا..................... تا راز نگردد آشکارا
یاری که ز عاشقی خبر داشت ...................برقع ز جمال خویش بداشت
کردند شکیب تا بکوشند.......... وان عشق برهنه را بپوشند
یکباره دلش زپا درافتاد .........................هم خیک درید و هم خر افتاد
و آنان که نیوفتاده بودند...............مجنون لقبش نهاده بودند

 

 


 نوشته شده توسط مجنون در یکشنبه 87/10/29 و ساعت 9:2 عصر | نظرات دیگران()

بسم رب

امن یجیب حال دلم اضطراری است !

مصرع دومش به ما نمی خورد نذاشتم !


 نوشته شده توسط مجنون در پنج شنبه 87/10/5 و ساعت 4:18 عصر | نظرات دیگران()

< src="http:

بسم الله

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

فدای مقدمش سازم سر و دست و تن و پا را

تا دم جون جا داره !


 نوشته شده توسط مجنون در یکشنبه 87/9/17 و ساعت 2:50 عصر | نظرات دیگران()

هو المحبوب

تا آخرش ! همین


 نوشته شده توسط مجنون در جمعه 87/9/15 و ساعت 4:14 عصر | نظرات دیگران()

یا سامع

بعضی وقت ها دیوار می شه یه خیابون !

اونقدر بلند که یه طرفش گیر می کنی و نمی تونی رد شی .

پشت خط کشی عابر پیاده !

 


 نوشته شده توسط مجنون در یکشنبه 87/9/10 و ساعت 1:56 عصر | نظرات دیگران()

یا خالق المجنون


هرچه کردم نشدم از تو جدا، بد تر شد......
گفته بودم بزنم قید تورا بدتر شد......
مثلا خواستم این بار موقر باشم......
و به جای تو بگویم که شما بد تر شد......
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود......
تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد......
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من......
بی تو با خوردن دارو و دوا بد تر شد......
گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی......
زده ام حرف دلم را به خدا بدتر شد......
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت......
آمدم پاک کنم عشق تورا، بد تر شد......


 نوشته شده توسط مجنون در پنج شنبه 87/8/23 و ساعت 1:55 عصر | نظرات دیگران()
   1   2   3      >
درباره خودم

لیس لمجنون هرج
مجنون
هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن . اینجا رو زدم برای دل مشغولی هام . جایی برای راحت شدن از راز های نگفته . با خیال راحت . بدون اسم و رسم . اومدم برای نوشتن این که دو رکعت مجنون شدم از برای رضای خدا قربه الی الله . شاید فریاد بزنم درهایم را ! همانگونه و شاید فریاد بزنم عاشقی را . و ما مجنون شدیم . لیس لمجنون هرج

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 113333
آرشیو
...
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو