لیس لمجنون هرج
یا او
وقتی صداش رو می شنوم یه چی می شم شبیه خر در چمن ...
بسم الله
کاش میدانستیم زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصل تن به قضا دادن و پژمردن نیست
زندگی جنبش و جاری شدن است
از تماشا گر آغاز حیات
تا بجائیکه خدا میداند
بسم الله
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی/جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
سه روز جنایت
یا هو
رفتیم در کوچه معشوقه !
ای کاش سر می شکست !
تیر خلاص !
شرمنده ! خیلی شرمنده !
هوالمحبوب
عشق آمد کرد خانه خالی............... برداشته تیغ لاابالی
غم داد و دل از کنارشان برد.............. وز دل شدگی قرارشان برد
زان دل که به یکدیگر نهادند .............در معرض گفتگو فتادند
این پرده دریده شد ز هر سو.................... وان راز شنیده شد به هر کوی
کردند بسی به هم مدارا..................... تا راز نگردد آشکارا
یاری که ز عاشقی خبر داشت ...................برقع ز جمال خویش بداشت
کردند شکیب تا بکوشند.......... وان عشق برهنه را بپوشند
یکباره دلش زپا درافتاد .........................هم خیک درید و هم خر افتاد
و آنان که نیوفتاده بودند...............مجنون لقبش نهاده بودند
بسم رب
امن یجیب حال دلم اضطراری است !
مصرع دومش به ما نمی خورد نذاشتم !
< src="http:
بسم الله
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
فدای مقدمش سازم سر و دست و تن و پا را
تا دم جون جا داره !
یا سامع
بعضی وقت ها دیوار می شه یه خیابون !
اونقدر بلند که یه طرفش گیر می کنی و نمی تونی رد شی .
پشت خط کشی عابر پیاده !
یا خالق المجنون
هرچه کردم نشدم از تو جدا، بد تر شد......
گفته بودم بزنم قید تورا بدتر شد......
مثلا خواستم این بار موقر باشم......
و به جای تو بگویم که شما بد تر شد......
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود......
تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد......
چاره دارو و دوا نیست که حال بد من......
بی تو با خوردن دارو و دوا بد تر شد......
گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی......
زده ام حرف دلم را به خدا بدتر شد......
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت......
آمدم پاک کنم عشق تورا، بد تر شد......